نقد امامت‌پژوهی دکتر محسن کدیور- ۵


دکتر محسن کدیور، در ادامه‌ی جمع‌بندی خود از شواهد سه‌گانه بر وجود و غلبه‌ی رویکرد «فرابشری» به امامت در قرون اولیه‌ی تاریخ تشیع، بیان داشته‌اند:

«ثانیاً ائمه، فاقد علم غیراکتسابی یا علم لدنی یا علم غیب هستند... به عبارت دیگر، امامان معارف دینی را به شیوه‌ی اکتسابی از امام قبل به دست آورده‌اند و با رأی، اجتهاد و استنباط، احکام شرعی را تحصیل کرده‌اند و همانند دیگر آدمیان خطاپذیرند، اگرچه کم خطاترین هستند.» 
آقای دکتر کدیور نباید فراموش کنند که تلقی معارف بی‌شمار الهی از طریق اکتساب عادی بشری توسط کودکی پنج ساله، عادتاً محال است. به علاوه اگر در ائمه نیز خطا راه دارد میزان برای تشخیص خطا و صواب چیست؟ این بحث با توجه به حیاتی بودن دین الهی و مدخلیت تام آن در سعادت یا شقاوت دنیوی واخروی، بسیار حیاتی است. میزان لاجرم یا عقل قطعی خواهد بود یا عقل ظنی و یا نصوص پیامبر اکرم و قرآن مجید. با توجه به ندرت احکام قطعی عقل و نیز عدم وجود بسیاری جزییات در نصوص قرآنی و نبوی، عمده میزان باقیمانده، عقل ظنی خواهد بود. اگر عقل ظنی آن‌چنان مقتدر و حداکثری تلقی می‌شود که می‌تواند سیره‌ی قولی و فعلی ائمه را یک به یک مورد ارزیابی قرار دهد و چونان قاضی و حاکم به رد بعضی و قبول بعضی حکم کند، آن‌گاه آن‌چه اصالتاً مورد تبعیت است عقل است و سیره‌ی ائمه، در این میان لغو خواهد بود. علاوه بر این اگر احتمال خطا در احکام صادره از ائمه وارد شود حجیت قول ائمه نقض شده، دستور پیامبر به تبعیت از ایشان مخدوش خواهد گردید (در موردی که عقل خطا را تشخیص داده، دو جهت متعارض پدید خواهد آمد:‌ از سویی تبعیت واجب است، به جهت دستور پیامبر و از سویی تخطی لازم است به جهت دستور عقل.)

نکته‌ی دیگر این‌که تعبیر «کم خطاترین» که دکتر کدیور درباره‌ی ائمه به کار برده است ضمناً به معنی وجود خطا ولو اندک در ائمه راجع به استنباط احکام شرعی است حال آن‌که دکتر کدیور در ذیل شاهد سوم بیان نمود: «در طول تاریخ کم نبوده‌اند افراد مذهبی که هرگز به معصیت حضرت حق تن نداده، عمری را در طهارت نفس سر کرده‌اند.» شاید بتوان چنین اظهار کرد که اگر امکان رخ ندادن معصیت در طول عمر وجود دارد و انسان‌های زیادی، چنین بوده‌اند امکان عدم خطا در استنباط احکام شرعی نیز وجود دارد، چه این‌که عصمت عملی و جوارحی، دشوارتر از عصمت فکری و تیوریک است. زیرا در عمل و رفتار دواعی نفسانی، مدخلیتی تام می‌یابند و مجموعه‌ای پیچیده از گزینه‌ها را پیش روی کنش‌گر قرار می‌دهند، حال آن‌که در حوزه‌ی اندیشه و فکر، صرفاً گزاره‌های نظری، در پیش روی متفکر قرار دارد. از این گذشته، جناب آقای کدیور، در برابر سؤالات متعددی قرار دارند: ایشان چه سند تاریخی برای وجود خطا در استنباط‌های ائمه در دست دارند؟! آیا کسی که خطای امام را تشخیص داده، آن را تصحیح کند مقامی برتر از امام نمی‌یابد؟! آیا نیاز امام به مصحح، هدف و غرض از امامت را مخدوش نمی‌سازد؟! آیا شواهدی تاریخی بر تلمذ، پای دست استاد نشستن و سیر درسی ائمه وجود دارد؟! اگر هر امام، علم را اکتساب نموده است چرا در تاریخ، هیچ روایت معتنابه و قابل اعتمادی راجع به کلاس‌های درسی فشرده و فوق‌العاده‌ای که هر امام جهت تعلیم امام بعد تشکیل می‌داده است مشاهده نمی‌شود؟! خصوصاً در مورد ائمه‌ی آخر که مدت مدیدی از زندگی مبارک خویش را در زندان یا تحت حفظ حکومت به سر برده‌اند و اصولاً امکان تشکیل چنین کلاس‌هایی را نداشته‌اند چه می‌توان گفت؟! 
دکتر کدیور باید طریقه‌ای را که خود بدان طریق، دریافته‌اند که خطای ائمه در استنباط احکام شرعی از بقیه کمتر بوده است بیان نمایند. اگر طریق مزبور عبارت است از نص امام قبل، آن‌گاه باید گفت امکان خطا در همین نص و نصب نیز وجود دارد و برای اثبات درستی آن لازم است کم خطاترین بودن امام بعدی، از طریق دیگری اثبات شود و اگر طریق مزبور، بررسی تاریخی، رجالی و درایتی روایات است، بسیار مشتاق جزییات تحقیقات جناب دکتر کدیور که قطعاً بالغ بر هزارها صفحه می‌شود هستیم تا برما معلوم شود که در هر مسأله از مسائل بی‌شمار فقهی، چه ملاکی (عقل قطعی یا...) جهت تشخیص کم خطاتر بودن استنباط ائمه‌ی اثنی‌عشر نسبت به ائمه‌ی اربعه اهل سنت، مثلاً مورد امعان نظر ایشان قرار گرفته است. 

«ثالثاً اگرچه ائمه از مهذب‌ترین و پاکیزه‌ترین افراد بشر به لحاظ دوری از معاصی هستند، اما عصمت در میان آدمیان منحصر به شخص پیامبر است. لذا نمی‌توان ائمه را برخوردار از سرشتی متفاوت از دیگر آدمیان دانست که به شیوه‌ای ویژه و فرابشر از معصیت برکنار شده باشند، بلکه ایشان به گونه‌ای بشری و متعارف از گناه دوری می‌جویند تا آن‌جا که از ابرار محسوب می‌شوند.»

تفاوتی را که به اعتقاد دکتر کدیور، متقدمین حامی نظریه‌ی «علمای ابرار» میان شخص پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) قایل می‌شدند، چندان با گزارش علامه مامقانی در فایده ‌ی۲۱ تنقیح‌المقال (که قبلاً بدان اشاره شد) هم‌خوان نیست: «چه این‌که بسیاری از آن‌چه امروزه در مورد نبی و ائمه معتقدیم، در گذشته معتقد بدان را به ارتفاع و غلو متهم می‌کردند.» این عبارت نشان می‌دهد کسانی که نسبت غلو و ارتفاع به معتقدان به صفات «فرابشری» می‌دادند، نه تنها در مورد صفات ائمه، بلکه در مورد صفات پیامبر هم حساس بودند و تعدّی از حدی خاص را اجازه نمی‌دادند. اگر فرض کنیم که عبارت فوق، بیان حال طیفی دیگر از متقدمین غیر از طیف قایلان به نظریه‌ی «علمای ابرار» ‌است، آنگاه دعوی جناب دکتر کدیور در سراسر نوشتار خویش مبنی بر حاکمیت و غلبه‌ی نظریه‌ی مزبور بر عصور اولیه‌ی شیعه، قابل خدشه به نظر خواهد آمد.

جناب آقای دکتر کدیور، در توصیف ائمه، عنصر «دوری از گناه به گونه‌ی بشری ومتعارف» را مطرح کرده‌اند و آن را در برابر عنصر «برکناری از معصیت به شیوه‌ای ویژه و فرابشر» قرار داده‌اند. این هر دو عنصر کمابیش دارای ابهام مفهومی هستند. در زیر روایات قلیلی از میان انبوه روایاتی که اهل سنت و شیعه نقل کرده‌اند آورده می‌شود تا معلوم شود جایگاه اهل بیت علیهم‌السلام، در لسان نبوی و نیز در آیه‌ی تطهیر چگونه بوده است. روشن است که انکار این‌گونه روایات کثیره، از سوی دکتر محسن کدیور، نیاز به بحثی طولانی درباره‌ی رجال و سلسله‌ی اسناد همه این روایات دارد. ایشان باید نشان دهند سند این روایات مخدوش است و در میان متقدمین، چنین روایاتی رایج و مشهور نبوده، متأخرین آن‌ها را جعل و وضع یا رایج ساخته‌اند! در هر حال، در روایات زیر هم به معنای عصمت توجه فرمایید و هم به خطاپذیری علم ائمه علیهم‌السلام:

۱- تفسیرالعیاشی (محمدبن مسعود العیاشی)، ج۱، ص: ۲۴۹ «عن جابر الجعفی قال: سألت أبا جعفرٍ علیه‌السلام عن هذه الایة «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» قال: ‌الأوصیاء. و فی روایة أبی بصیر عنه قال: ‌نَزلَت فی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام،... و قال رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله: أوصیکم بکتاب الله و أهل بیتی انی سألتُ الله أن لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فأعطانی ذلک و قال: فلا تعلموهم فإنهم أعلم منکم، إنهم لن یخرجوکم من بابه هدی و لن یدخلوکم فی باب ضلال.» مضمون قسمت اخیر روایت که از رسول خدا نقل شده است چنین است: به اهل بیت من چیزی یاد ندهید که آن‌ها عالم‌تر از شمایند، آن‌ها شما را هرگز از باب هدایت خارج نمی‌کنند و در باب گمراهی وارد نمی‌کنند. دقت در اطلاق عبارت «فلاتعلموهم فإنهم إعلمُ منکم» ‌و کلمه‌ی نفی تأبیدی «لن» می‌رساند که هرگز خطایی در تعلیمات اهل بیت علیهم‌السلام نیست. 
۲- تفسیر فرات الکوفی (فرات بن ابراهیم الکوفی)، ص: ۳۴۰ «فرات قال: حدثنا اسماعیل بن احمد بن الولید الثقفی مُعَنعَناً عن ابن عباس رضی الله عنه قال: قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم: فوالله «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً» فأنا و أهلُ بیتی مطهرونَ من الآفاتِ و الذنوبِ.» 
۳- تفسیر مجمع البیان (شیخ طبرسی)، ج۹، ص: ۲۳۰ «ابوبکر البیهقی بالاسناد عن عبایة بن ربعی، عن ابن عباس قال: قال رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم): إن الله عزوجل جعل الخلق قسمین، فجعلنی فی خیرهم قسماً،... ثم جعل القبایل بیوتاً، فجعلنی فی خیرها بیتاً و ذلک قوله عزوجل: «إنما یریدالله لیذهب عنکم الرجس أهل‌البیت و یطهرکم تطهیراً» فأنا و اهلُ بیتی مطهرون من الذنوب.» طبق این دو روایت شریفه، إذهاب رجس از اهل‌بیت و تطهیرشان، به معنی دوری از ذنوب است. از سوی دیگر، در آیه‌ی شریفه‌ی تطهیر این دوری از ذنوب به اراده خداوند نسبت داده شده است بنابراین عصمت اهل بیت علیهم‌السلام به معنی وقایه‌ای الهی است؛ اراده‌ی خاص خداوند در مورد دوری اهل‌بیت از معصیت، ویژگی‌ای است که آن‌ها را از انسان‌های عادیِ دوری کننده‌ی از گناه ممتاز می‌گرداند چه این ویژگی را «فرابشری» بخوانیم و چه «بشری» نام دهیم. آیا می‌توان پذیرفت به رغم شهرت و شیاع این معنی از آیه‌ی شریفه‌ی تطهیر در میان اصحاب پیامبر وائمه، باز قرایت یا رویکردی در میان قدمای شیعه برقرار بوده باشد که قایل به خطاپذیری و عدم عصمت ائمه است تا چه رسد به غلبه‌ی این رویکرد در آن زمان؟! 
به هرحال، روایات فراوانی قابل استشهاد واستناد هستند که هم خطای اهل‌بیت را قاطعانه مردود می‌دانند و هم به اثبات عصمت و وقایه‌ی الهی اشارت دارند. نفی سندی همه‌ی این روایات، کار بس سترگی است که دکتر کدیور به کلی از آن غفلت ورزیده‌اند. روشن است که نفی محتوایی نیز مستلزم استدلال ماتقدم خواهد بود (اثبات امری تاریخی صرفاً براساس پیش‌فرض‌های ذهنی.)
بررسی انتقاد «جمع‌بندی» جناب دکتر کدیور را در همین‌جا به پایان می‌بریم.حال به بخش دیگری از مقاله‌ی ایشان خواهیم پرداخت.

 

آشنایی با علمای معتقد به نظریه علمای ابرار

دکتر محسن کدیور در این بخش از نوشتار مفصل خود، مدعی است که می‌خواهد به معرفی چهره‌های شاخص نظریه‌ی «علمای ابرار» به ترتیب از «متأخر به متقدم» بپردازد، «عالمانی که در زمان حیاتشان در اوج اقتدار مذهبی در بین شیعیان زیسته‌اند.» طرفه آن‌که ایشان تنها دو نفر را ذکر می‌کند!

یک - ابن غضایری: دکتر محسن کدیور می‌نویسد: «احمد بن حسین بن عبیدالله بغدادی مشهور به ابن‌غضایری از علمای قرن پنجم. نظراتش که مخالف تشیع امروزی است در «الرجال» یا «الضعفا» آمده است. این کتاب را به تمامه در حل الاشکال احمد بن طاووس و خلاصة الاقوال علامه حلی می‌توان یافت.... به تعبیر محقق کلباسی رد سماء المقال، جلد اول، ص۱۹، «فردی غیرتمند در دین و حامی مذهب»‌ بوده، اما نسبت به رعایت شأن ائمه حساسیت ویژه داشته و انتساب شیون فرابشری از قبیل علم غیب، قدرت خارق‌العاده، معجزه، تفویض، امور تشریعی و تکوینی را خروج از حد مجاز اعتدال مذهبی و منجر به ارتفاع در مذهب یا غلو می‌دانسته و خود را شرعاً موظف به مبارزه با این‌گونه زیاده‌روی‌ها می‌دانسته است. اگرچه به واسطه‌ی عدم وصول اکثر آثار ابن غضایری به زمان ما درباره‌ی حد مجاز اعتدال مذهبی درباره‌ی صفات ائمه از نظر ابن غضایری نمی‌توان به دقت سخن گفت، اما با اطمینان می‌توان او را یکی از منتقدین جدی انتساب شیون فرابشری به ائمه و از جمله غیرتمندان و عالمان قایل به رویکرد بشری به امامت در شیعه یا نظریه-ی علمای ابرار دانست» و لذا بسیاری از افراد راوی را نه به دلیل تاریخی، بلکه به دلیل محتوای روایتشان ضعیف شمرده است.

در سراسر بخش تضعیفات کتاب خلاصة الاقوال علامه حلی که کتاب الضعفا ابن غضایری را در خود دارد، تا آن‌جا که تفحص کردم، چیزی از جزییات نظریه‌ی ابن غضایری درباره‌ی ائمه علیهم-السلام نیامده است. او بر راویان بسیاری نسبت غلو و ارتفاع وارد کرده است، اما تفصیل این نسبت را در جایی نمی‌یابیم؛ او توضیح نداده است که فلان راوی که به اعتقاد او، غالی است دقیقاً چه اعتقاداتی در مورد ائمه علیهم‌السلام داشته است. از این‌که برخی رجالیون مانند وحید بهبهانی، ابن غضایری را در کار قمیین ذکر ‌کرده‌اند، نیز معلوم نمی‌شود نظرات ابن غضایری بر نظرات قمیین لزوماً منطبق بوده باشد (این نکته را جناب دکتر کدیور نیز تصریحاً آورده است) بنابراین نمی‌توان ابن غضایری را از نافیان بالکلیه‌ی صفات فرابشری یعنی قایلان به نظریه‌ی علمای ابرار شمرد. به عبارت دیگر شواهد و نقل‌های تاریخی به آن میزان متوفر نیستند که بتوانیم چنین نتیجه‌ای بگیریم. او احیاناً برخی صفات را به تصور غالیانه بودنشان نفی می‌کرده و در عین حال صفات «فرابشری» دیگر را قبول داشته است. به راستی اگر به اذعان جناب آقای کدیور، «به واسطه‌ی عدم وصول اکثر آثار ابن غضایری به زمان ما درباره‌ی حد مجاز اعتدال مذهبی درباره‌ی صفات ائمه از نظر ابن غضایری نمی‌توان به دقت سخن گفت» چگونه می‌توان «با اطمینان او را یکی از منتقدان جدی انتساب شیون فرابشری به ائمه و از جمله غیرتمندان و عالمان قایل به رویکرد بشری به امامت در شیعه یا نظریه‌ی علمای ابرار دانست»؟

مرحوم کلباسی در سماء المقال که جناب کدیور، غیور بودن غضایری را از او نقل نمود، در صفحه‌ی ۵۵ کتاب مزبور می‌نویسد:

«أن الظاهر من کمال الإستقراء فی إرجاء عبایره أنه کان یری نقل بعض غرایب الامور من الأیمة علیهم‌السلام من الغلو علی حسب مذاق القمیین. فکان إذا رأی من أحدهم ذکر شی غیر موافق لإعتقاده فیهم عنهم یجزم بأنه من الغلو فیعتقد بکذبه و افترایه فیحکم بضعفه و غلوه و لذا تکثر حکمه بهما فی غیر محلهما». عبارت مزبور نشان می‌دهد ابوالهدی کلباسی، به دقت و در حد کمال استقراء، عبارت‌های غضایری را بررسی کرده است و نهایتاً چنین یافته که او [ابن غضایری] نقل برخی از امور غریبه را از ائمه علیهم‌السلام، نشان غلو شخص ناقل می‌گرفته است. کلمه‌ی «بعض غرایب الامور»، حاکی از آن است که تنها برخی از غرایب الامور و نه همه‌ی آنها، به اعتقاد غضایری غلو تلقی می‌شده است. اگر گفته شود که گزاره‌ی موجبه‌ی جزییه، به لحاظ منطقی، متلازم با یک سالبه-ی جزییه نیست زیرا اثبات چیزی نفی ماعدا نمی‌کند، آن‌گاه پاسخ خواهیم داد ذوق سلیم حکم می‌کند که عبارت مرحوم کلباسی در بافت منطقی بیان نشده است بلکه عبارتی کاملاً عرفی است و در حکم عرف، قضیه‌ی موجبه‌‌ی جزییات همواره یا عمدتاً در جایی به کار می‌رود که سالبه‌ی جزییه را در پی دارد. 
نکته‌ی دیگر، این‌که اصل این تقسیم‌بندی (تقسیم صفات ائمه به بشری و «فرابشری») امری نیست که بتوان آن‌را به راحتی به خود ابن غضایری نسبت داد، بلکه چنان‌که پیشتر نیز تذکر داده‌ایم این قرایتی کدیوری از ابن غضایری است که البته مؤیدات کافی ندارد.

در شماره‌ی بعد، به بررسی اندیشه‌های دومین عالمی خواهیم پرداخت که جناب دکتر کدیور، او را از قایلین به نظریه‌ی «علمای ابرار» شمرده است



تراث