توصیه‌ی پیامبر برای خلافت پس از خود

معلوم است که خلافتِ مورد ادعای اهل سنت خلافتی است غیر الهی و غیر منصوص از جانب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و در هیچ تاریخی نیز ذکر نگردیده که ابوبکر از طرف پیامبر منصوب به خلافت شده باشد. در حالی که این نصب در مورد حضرت علی علیه السلام به کرات اتفاق افتاده است. نکته‌ی جالب ادعای خود علمای اهل سنت است که گویند پیامبر تکلیف خلافت پس از خود را مشخص نکرد و خلافت پس از رسول خدا توسط مردم معلوم شد.

خلافت با زور و اجبار

شواهد ذیل نشان می‌دهد تصرف خلافت با جبر و زور همراه بوده است:

از زبان خلیفه‌ دوم

عمر در خلافت زمان خود این گونه از خلافت ابوبکر سخن می‌گوید:

منبر رفت و گفت: «نباید کسی دیگر را که می‌گوید که بیعت با ابوبکر ناگهانی بود سرزنش کند. بدون شک چنین بود و خداوند ما را از شرش حفظ نمود.»

سپس عمر ادامه داد: بعد از فوت پیامبر، خبردار شدیم که انصار در سقیفه‌ی بنی‌ساعده جمع شده‌اند. من به ابوبکر گفتم: «بیا پیش انصار برویم.» … و من در سقیفه سخنانی را آماده کرده بودم و می‌خواستم صحبت کنم که ابوبکر گفت: ‌«مهلت بده» من نمی‌خواستم او را عصبانی کنم. سپس ابوبکر خودش شروع به صحبت کرد. او عاقل‌تر از من بود. او هر حرفی را که من می‌خواستم بگویم او همان را یا بهتر از آن را گفت. بعد از مکثی او گفت: ای انصار، این مسئله (خلافت) فقط برای قریش است که آنها بهترین عرب هستند و من پیشنهاد می‌دهم که یکی از این دو نفر را انتخاب کنید و با آن بیعت کنید و سپس ابوبکر دست مرا و ابوعبیدة بن عبدالله را گرفت. من از هیچ سخن او جز این پیشنهاد بدم نیامده بود. به خدا من ترجیح می‌دادم که گردنم زده شود تا اینکه من امیر امتی بشوم که ابوبکر در میان آنها باشد.

سپس یکی از انصار گفت: ای قریش یک امیر از ما و یک امیر از شما باشد. پس در بین اجتماع همهمه افتاد. پس من گفتم: «ای ابوبکر! دستت را بیاور.» او دستش را آورد و من با او بیعت کردم سپس تمام مهاجرین با او بیعت کردند و سپس انصار با او بیعت کردند و ما بر سعد بن عباده (کسی که انصار می‌خواست او را امیر کند) پیروز شدیم.»

عمر اضافه کرد: «به خدا بعد از واقعه غم‌انگیز بزرگ (یعنی فوت پیامبر) مسئله‌ای بزرگ‌تر از بیعت گرفتن برای ابوبکر پیش نیامده؛ چرا که ما می‌ترسیدیم که هر گاه ما مردم را ترک کنیم، آنها احتمالاً بعد از ما به یکی از افراد خودشان بیعت کنند.»

عمر ادامه داد: «هر گاه کسی بیعت کند با فردی (جهت خلافت) بدون مشورت دیگر مسلمین پس بیعتش صحیح نیست و هر دوی آنها باید کشته شوند.» [۱]

نقل در کتب اهل سنت

در کتب اهل سنت، طبری و ابن‌اثیر جریان اخذ بیعت با ابوبکر را چنین نقل می‌کنند:

حباب بن منذر (از انصار) به عمر و دار و دسته‌اش اشاره می‌کند و خطاب به انصار می‌گوید: اینان همان کسانی هستند که حاضر نبودند در مقابل دین سر تسلیم فرود آوردند و از ترس شمشیرهای شما بود که تسلیم شدند. مشاجرات لفظی بین عمر و حباب آغاز می‌شود. عمر فریاد زد خدا تو را بکشد و حباب ‌گفت: بلکه خدا ترا بکشد. پس عمر او را گرفت و لگدی بر شکمش زد و دهان وی را پر از خاک کرد.

طبری ادامه می‌دهد (ج ۲، ص ۴۵۹): آن گاه عمر به جانب حباب حمله برده بر دست او ضربه‌ای زد که شمشیر از دست او افتاد. عمر شمشیر او را برداشت و از روی سعد بن عباده (که از سران انصار بود و مریض بوده و نشسته بود) پرید و دست بیعت با ابوبکر داد، بقیه هم از روی سعد می‌پریدند و چنین می‌کردند. پس عمر با دار و دسته‌اش با ابوبکر بیعت کردند اما انصار می‌گفتند: ما جز با علی با کس دیگری بیعت نخواهیم کرد.

درباره‌ی سعد بن عباده نیز این نکته قابل توجه است که وی توسط عاملین خلفا به دلیل بیعت نکردنش کشته شد و تقصیر آن به گردن جنیان افتاد!

 

برای دریافت اطلاعات بیشتر، کتاب سقیفه، نوشته‌ی مرحوم علامه‌ی عسکری رحمة الله علیه را مطالعه کنید.

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱] صحیح بخاری، عربی – انگلیسی، ج ۴، ص ۱۲۷، ج ۸، حدیث ۸۱۷

[۲] طبری در تاریخ طبری ۴۴۳/۲ و ابن اثیر در کامل فی التاریخ ۳/۲

 

//



فطرت